عصر کرد
/به مناسبت روز خبرنگار/
سفری به کوچه باغ خاطرات یک خبرنگار از فاجعه حلبچه تا امروز
شنبه 19 مرداد 1398 - 11:51:33
عصر کرد - خبرنگاری در سال‌های جنگ، واقعه حلبچه و تراژدی انسانی آوارگان عراقی، بخش مهم خاطرات سال‌های دهه 60 خبرنگاری را تشکیل می‌دهد که از آن سال‌ها تاکنون در این عرصه مشغول قلم فرسایی است و عشق به کار در عرصه رسانه، نتوانسته هیچوقت او را از این عرصه جدا کند.
به گزارش ایسنا، منطقه کردستان، ظهر یکی از روزهای آفتاب سوزانِ تابستان، میهمان دفترکارش در روزنامه شخصی‌اش روژان می‌شوم، نسخه‌های چاپی روزنامه بر روی در و دیوار اتاق‌ها لم داده‌اند، سرسبزی و عطر گل‌های حسن یوسف، برگ بیدی، پروانه‌ای و ... فضا را معطر کرده، یک تابلو بزرگ نقاشی از دهه 60 بر روی یکی از دیوارها آویزان شده و جیک جیک مستان یک گنجشک هم در نزدیکی پنجره اتاق به گوش می‌رسد.
«سلیمان الله مرادی» را به عنوان پیشکسوت و ریش سفید مطبوعات کردستان می‌شناسیم، شخصیت آرام و متواضعی دارد که گهگاه آن را با شکرخنده نیز همراه می‌کند. ‌واژه‌ ‌ ‌ ها را ابتدا زیر زبان مزمزه کرده و سپس سنجیده تراوش می‌دهد. او از پشت عینکش، شاید نگاه دیگری به اتفاقات و وقایع حال جامعه دارد.
با وجودی که اصالتا اهل سنندج نیست، اما گویا حلاوت بیش از 35 سال زندگی در این شهر، آنچنان در جان او رخنه کرده که علاوه بر ماندگاری در این شهر، حتی کُردی صحبت کردن او نیز به لهجه سنندجی تغییر یافته است. این روزها پسر بزرگ و همسر او هم در کارزار رسانه او را همراهی می‌کنند و او از حضور و دلگرمی آنها خرسند است.
ابتدا به کوچه باغ خاطرات او در دهه 60 سفری خواهیم داشت و با فراز و نشیب‌های زندگی او در سال‌های جنگ همراه می‌شویم. با نگاهی گذرا از دهه 70، در پایان از حال و روز او و دغدغه‌های این روز‌هایش نیز باخبر خواهیم شد.
* در ابتدای امر، از آغازین روزهای نفس کشیدنتان بر بوم هستی برای ما بگوید؟
سال 1340 در شهر شاهین دژ آذربایجان غربی، از بد حادثه پا به این دنیا نهادم. دوران مدرسه را تا بعد از اخذ مدرک دیپلم در این شهر گذراندم، اخذ مدرک دیپلم من همزمان شد با پیروزی انقلاب اسلامی و تقریبا به مدت سه سال دانشگاه‌ها تعطیل شدند. همین مسئله موجب شد که از علم و تحصیل فاصله گرفته و به سربازی بروم و دوران خدمت را هم در شهر ارومیه به پایان رساندم.
* اولین حضور در شهر سنندج و آغازین لحظه‌های خبرنگاری چگونه در شما شکل گرفت؟
پس از اتمام سربازی، در سال 1362 به واسطه یکی از دوستان برادرم که در شهر سنندج کار می‌کرد به صداوسیمای این شهر وارد شدم. به صورت آزمایشی شش ماه در روابط عمومی کار کردم و پس از آن یک آزمون رسمی از 25 نفر که متقاضی کار در صداوسیما بودند گرفته شد و من در آن آزمون نفر اول شدم. پس از آن، به مدت سه ماه هم در دانشکده صداوسیما دوره ضمن خدمت در مورد مباحث مختلفی از جمله تهیه کنندگی، خبرنویسی و کُردی نویسی و ... برای ما برگزار شد که در آزمون پایانی آن هم رتبه اول را کسب کردم. زمانی که در روابط عمومی کار می‌کردم مدیر خبر وقت صداوسیما به کرات به روابط عمومی می‌آمد و به بنده می‌گفت که شما به درد واحد خبر می‌خورید. من آن زمان خبرنوشتن را زیاد بلد نبودم، تا اینکه یک نفر از همکاران بخش خبر به مرخصی رفت و به من گفتند که به جای ایشان بخش خبر کُردی رادیو را باید اجرا کنم. در رودربایسی گیر افتاده بودم چون تا آن زمان کار خبر نکرده بودم؛ خلاصه رفتم اجرا کردم و آمدم بیرون، مدیر وقت رادیو به من گفت که اگر مایل باشی می‌توانی در رادیو کار کنی. در مدت یک هفته که همکارم در مرخصی بود، من می‌رفتم و بخش خبر کُردی را اجرا می‌‌کردم و این زمینه‌ای برای ورود من به دنیای خبر بود. در آن زمان زیاد به بخش کُردی اهمیت نمی‌دادند. بعد از یک مدت به بخش خبر فارسی رفتم که آن زمان آشنایی با اصول خبرنویسی، مصاحبه، گزارشگری و خبرنگاری را پیدا کرده بودم. حتی پیشهادهایی هم بیرون از صداوسیما به بنده شد اما مدیر وقت خبر اجازه نداد از آنجا جدا شوم. در طول 25 سال خدمتم در صداوسیما برای کارم ارزش قایل بودم، هیچوقت خبر خام را به سردبیر تحویل نمی‌دادم و همیشه تیتر و لیدم و متن خبرم را کامل می‌نوشتم.
*شما بیش از 35 سال است که در عرصه رسانه مشغول به فعالیت هستند از تفاوت‌های خبرنگاری در دهه 60 با اکنون برای ما بگویید؟
از زمانی که وارد عرصه خبر شده‌ام تاکنون همیشه این نگرانی را داشته‌ام که از ظرفیتی که دنیای خبر دارد، چرا آنگونه که باید استفاده نمی‌شود. در دهه 60 حتی راه رفتن در داخل شهر هم خطرناک بود چه برسد به کار خبری. در آن زمان ابزار و امکانات کنونی و اینترنت و ... در اختیار ما نبود، برای فرستادن خبر مکتوب فقط یک خط تلکس داشتیم که کار با آن سختی‌های خاص خود را داشت، چون مرکز آن در کرمانشاه بود و گهگداری هم قطع می‌شد. از طرف دیگر حجم عمده اخباری بود که در دهه 60 با آن روبرو بودیم. در آن دهه کشورمان و به ویژه استان کردستان خبرسازترین نقطه بودند. چون علاوه بر مسایل و مشکلات داخلی، استان‌های مرزی هم درگیر جنگ با عراق بودند. در آن زمان اتفاقاتی که در کردستان روی می‌داد اگر ما از آنها غفلت می‌کردیم کل جهان نسبت به آن پدیده بی‌تفاوت می‌بود و بی‌خبر می‌ماند.
*آیا نمونه‌ای از اتفافات مهم آن سال‌ها را دارید که برای ما بازگو کنید؟
نمونه آن، موج آوارگان کُرد عراقی بود که در همان سال‌های دهه 60 به پشت مرز ایران آمده بودند. شاید بیش از چند صد هزار انسان در یک بلندی در روستای ساوجی مشاهده می‌شدند و تا چشم کار می‌کرد انسان وجود داشت. اگر ما در این حادثه سکوت می‌کردیم شاید فاجعه‌ای انسانی رخ می‌داد. شهرهای هولیر و سلیمانیه عراق تقریبا تخلیه شده بود و صدام با هلی کوپتر و علاوه بر آن با نیروی زمینی هم این آوارگان را تعقیب و بمباران می‌کرد. آوارگان به مرز ایران رسیده و متوقف شده بودند. هیچوقت از یاد نمی‌برم زمانی که به این منطقه رسیدم خبرنگار صداوسیما بودم، هوا تاریک شده بود. دو سه ساعتی فرصت پیدا کردم و با چند نفر از آوارگان و نماینده هلال احمر مصاحبه گرفتم. آن زمان تلفن همراه نبود و به سرعت خودم را به مریوان رساندم و به صورت تلفنی خبرم را ارسال کردم. این مسئله برای من به خاطره خوشی تبدیل شد چون خبرم هم در سیما و هم رادیو پخش شد و شبکه های خارجی نیز به نقل از رادیوی ایران این خبر را پخش کردند و بازتاب جهانی پیدا کرد. من در آن زمان از اینکه توانسته بودم بخش کوچکی از مظلومیت و تراژدی انسانی آن طرف مرز را به گوش جهانیان برسانم خوشحال بودم و شاید یکی از مشوق‌های من برای آنکه در این عرصه بمانم پوشش اخبار چنین اتفاقاتی بود.

*از دیگر خاطراتی بگویید که از دهه 60 و یا 70 برای شما به یادگار باقی مانده و گهگاهی ذهن شما را قلقلک می‌دهد؟
یکی از افتخاراتم این است که هیچوقت حامل خبر بد برای مردم نبوده‌ام مگر در زمان جنگ و بمباران‌ها که انکارناپذیر بود، چون ما در برابر تاریخ قرار گرفته بودیم. در حادثه بمباران حلبچه من به عنوان خبرنگار حضور داشتم. روز دوم حادثه بود که به سمت منطقه حرکت کردیم، دو اکیپ از تهران، یک اکیپ از تبریز و یک اکیپ هم از کردستان رفته بودیم. در راه اعزام به حلبچه با راننده جر و بحث داشتم که هرچه زودتر به آنجا برسد که او هم مدام وضعیت نامناسب جاده را به من گوشزد می‌کرد. زمانی که به آنجا رسیدیم عمق فاجعه به حدی بود که کار خبری خودم را کنار گذاشتم و به عنوان یک وظیفه انسانی، زنان و کودکانی را که هراسان در حال فرار بودند با ماشین خودمان به کمپ منتقل کردیم تا ساماندهی شوند و از مرگ نجات پیدا کنند. معتقدم در آن زمان اگر همکاری ایران نبود تلفات حلبچه به مراتب بسیار بیشتر بود. آن روز ما تعدادی فیلم را هم تهیه کردیم که به خاطر اینکه آنها را به پخش برسانیم از منطقه برگشتیم. یا خاطره دیگری را برای شما بگویم. در سال 74 آقای رفسنجانی در کسوت رئیس جمهور به استان کردستان سفر می‌کرد. لیستی از خبرنگاران تهیه شده بود که ابتدا اسم من در آن نبود. از استانداری با صداوسیما تماس گرفته بودند که من هم باید برای پوشش این خبر بروم. مدیرکل وقت صداوسیما از من شخصا خواست که بروم و خبر را پوشش بدهم و حتی استاندار وقت هم در چند مورد بعد از آن سفارش ‌کردند که من برای پوشش اخبارش بروم. این برای من خوشایند بود که مورد وثوق بودم.
*آیا به جز خبرنگاری کار دیگری هم کرده‌اید؟
نه، در طول مدت کاریم همواره در عرصه رسانه حضور داشته‌ام، خبرنگار، گوینده، سردبیر و یک سال هم مدیر پخش رادیو بوده‌ام. در سال 69 به روزنامه کیهان نمایندگی کردستان رفتم و هنوز هم در آن مشغول به فعالیت هستم. سال 84 از صداوسیما بازنشسته شدم و در سال‌های 85 تا 87 نیز مدیرمسئول هفته نامه سیروان بوده‌ام. هفته نامه روژان را هم در سال 92 ایجاد کردم که از اواخر سال 96 آن را به روزنامه تغییر داده‌ایم و هر هفته دو الی سه شماره را چاپ می‌کنیم.
*و در زمینه آموزش خبرنگاری آیا فعالیت داشته‌اید؟
سه الی چهار سال در باشگاه خبرنگاران جوان، مدرس خبرنگاری بودم و در مدارس و مراکز آموزشی استان هم آموزش خبرنگاری داشته‌ام. هم‌اکنون نیز در حال نگارش کتابی در مورد خاطرات خبرنگاری خودم در دهه 60 هستم.
*فضای رسانه‌ای کنونی استان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
اکنون شرایط برای کار کردن بسیار خوب فراهم است، اما اگر مواظب نباشیم سوتی‌های وحشتناکی را می‌دهیم. بعضا خبرهایی را می‌بینیم که به ضرر خود خبرنگار است. شاید برخی‌ها بپرسند چرا اخبار برخی از افراد را در روژان منعکس می‌کنیم چون معتقدم افرادی را که منتقد آنها هستیم باید رسانه‌ای کنیم. برخی از اوقات برای این است که بعدا وعده و وعیدهای مسئول مربوطه را پیگیری و مطالبه کنیم . متاسفانه از ابزار رسانه درست استفاده نمی‌کنیم، رسانه‌های ما اگر به صورت حرفه‌ای کار کنند و خبرنگار اطلاعات جامعی را داشته باشد مسئولان ما نمی‌توانند وعده‌های بی اساس را بدهند. متاسفانه رسانه‌های ما امروز به صورت حرفه‌ای کار نمی‌کنند چون آشنا به اصول کار رسانه‌ای نیستند پس نه انتقاد و نه تعریف و تمجید آنها درست از آب درنمی‌آید به همین دلیل مورد توجهی مسئولان و بی اعتمادی مردم هم قرار گرفته‌اند. رسانه‌های ما به آموزش نیاز دارند. از لحاظ کمی افزایش یافته‌اند اما باید با بالا بردن کیفیت تولیدات رسالت خود را به درستی انجام دهند. رسانه باید حرف اول و آخر را بزند و قدرت داشته باشد و اگر قدرت نداشت بهتر است که نباشد. معتقدم که اگر مشکل رسانه در کردستان حل شود خودبخود توسعه هم فراهم می‌شود. مشکل اصلی ما این است که رسانه‌های ما توسعه نیافته هستند و خبرنگاران مبتدی دارند که بعضا از روی ناچاری و بیکاری به این حرفه روی آورده‌اند در صورتی که ما اگر رسانه توسعه یافته و توسعه گرا و خبرنگار آشنا با وظایف خود داشته باشیم قطعا مسیر توسعه زودتر تحقق پیدا می‌کند.
*چه توصیه‌ای برای جوانانی دارید که مشتاق فعالیت در این عرصه هستند؟
رسانه‌های ما باید ابتدا خود را بشناسند، موقعیت جغرافیایی و وظیفه‌ای خود را بدانند. طوری گام بردارند که اثر و قدم و قلم آنها با رسالت رسانه همخوانی داشته باشد. متاسفانه می‌بینیم که اکنون رسانه‌هایی وارد عرصه شده و مجوز دارند که نه برای خودشان و نه استان و کشور مفید نیستند. هرچند بیکاری و مشکلات معیشتی زیاد است اما عرصه رسانه، عرصه تولید ثروت نیست و معتقدم افرادی که به فکر درآمد هستند نباید وارد این عرصه شوند. رسانه‌ باید حرفه‌ای کار کند، با دیگران در تعامل باشد. جایگاه خود را بشناشد. قدر امکانات کنونی را بداند و به رسالت خودش عمل کند. در روز خبرنگار به جای تجلیل از خبرنگاران، جایگاه واقعی روزنامه نگاری و خبرنگاری را تبیین کنند. پیشنهاد هم می‌کنم که برای گرامیداشت این روز یک خبرنگار باسابقه مطبوعات را دعوت کنند تا برای خبرنگاران صحبت کند.
*و سخن پایانی...
همراهی همسرم، پسرم هژیر و دیگر اعضای خانواده‌ام قطعا در ادامه راه خبرنگاری برای من بسیار تاثیرگذار بوده است که از آنها تشکر می‌کنم و همچنین از دوستان گرانقدرم ناصر کانی سانانی و عماد کریمیان نیز که در این عصر روزنامه نگاری یاریگر من بوده‌اند کمال قدردانی را دارم.
گفت‌وگو از ویدا باغبانی، خبرنگار ایسنا، منطقه کردستان
انتهای پیام

http://www.Kurd-Online.ir/fa/News/87515/سفری-به-کوچه-باغ-خاطرات-یک-خبرنگار-از-فاجعه-حلبچه-تا-امروز
بستن   چاپ