عصرکرد- سه چهار سال پیش یادداشتی نوشته بودم که کردستان رسانه توسعه ندارد. دوستی درباره ضرورت انتشار دوبارهی آن سخن گفت. ولی، به نظرم آمد باید سخن قبلیام را نقض و اصلاح کنم و تأکید کنم رسانهی مکتوب از هر نوعش، در این وانفسای روزگار، به درد بیدرمان بیمخاطبی و اساساً بحران مشروعیت و انتخاب مرگ شرافتمندانه و یا دوام روزمرگی علیلوار دچار آمده و این بیماری چون سرطان تا بن استخوان، پیکرهی در بسترماندهی مطبوعات، دستکم استان کُردستان را - که من در جریان آنم- درگیر کرده است. دردی که به نظر نگارنده، مفهومی برای کاغذ اخبارهای این جغرافیا نگذاشته تا آنها را دستهبندی کنیم و از پس آن، پی-جوی دیگر مسائل رسانه باشیم.
به زبان سادهتر، در این مقطع از روزگار، نه دولت و نه مردم و نه نهادهای اجتماعی، نیازی به استفاده و تهیهی رسانهی مکتوب احساس نمیکنند؛ و عملاً، مطبوعات جدای از بحران کاغذ ناشی از تورم و گرانی حاکم بر جامعه، در بحران مشروعیت و نداشتن مخاطب به خود میلولند.
میتوان پنداشت اساساً ذائقه مردم و دولت و مراجع تولید محتوا و جغرافیای مصرف رسانه چنان تغییر کرده که فرق زیادی ندارد رسانهی محلی است یا ملی، صورتبندی مسئله هرچه باشد، یا هر نامی بر آن بگذاریم، تفاوتی ندارد چراکه مطبوعات در فرودستترین شرایط غوطه میخورند و برای تولیدات رسانهای کاغذی، محلی از اعراب نمانده است.
اگر به این شرایط، بحران کاغذ و گران شدن هزینههای تولید و راههای پُرآسیب تأمین منابع هم اضافه شود، کلاف سردرگُم بحران مطبوعات را میتوان به روشنی دید.
روشن است این افول و غروب غمانگیز رسانههای مکتوب در سرزمین ما، پس از زایش و پیدایش رسانههای سهلالوصول و همواره در دسترس تری چون اپلیکیشنهای متعدد فضای مجازی و با از دست رفت اصل «سرمایه اجتماعی» مطبوعات، رو به رشد گذاشت.
چراکه، گرچه فضای مجازی هم انتخابهای متنوعتری را در اختیار مخاطب میگذارد و هم آزادی و مشارکت مخاطب در پیگیری و تعقیب پیامهای ارائهشده را، ولی آنچه دَرِ خانه مطبوعات را از پایه کند، از دست رفت چیزی به نام سرمایه اجتماعی این نهاد جامعه مدنی و بازاری شدن آن و درنهایت از دست رفت اعتماد خواننده به محتوای مطبوعات بود.
در این روند، تصمیم گیران و تصمیم سازان و عوامل اجرایی مطبوعات، به جد کوتاهی کردند و به آسیبشناسی دلایل از دست رفت جامعهی مخاطب نپرداخته و در پی یافتن عوامل کاهش هر روزهی شمارگانشان نرفته و کاهش اعتبار نشریات برای آنها به هر دلیل بیاهمیت ماند و یا واقعاً به علت استیصال و قدرت افزون عوامل خارجی اثرگذار بر تولید پیام در رسانه، مستأصل مانده، نتوانسته کاری انجام دهند، تا شاید رسانه، خود از پای بیفتند و در سکرات مرگ، سرود بدرود بخواند.
با فراهم شدن انتخابهای متنوع و سهلالوصولتر از مطبوعات برای پیامرسانی، مردم گوشیهایشان را با جذابیت و آزادی که برای آنها مهیا کرد، جایگزین رسانههای مکتوب کردند تا در نگاه نخست «کاهش اعتماد مردم به دادههای اطلاعرسانی رسانههای مکتوب» نمایان گردد که پیام و محتوای مطبوعات نه جذابیت، تازگی و اعتباری ندارد که توان نیاز آفرینی و تولید دادههای نو و خلاقانه و پیامهای اقناعی برای جامعه مخاطب را هم ندارد. به معنی دیگر، مشروعیت سرمایهی اجتماعی رکن چهارم دموکراسی دچار خدشه اساسی شد.
این در حالی است و بود که کردستان در عصر انفجار اطلاعات، هنوز روزنامه ندارد و محتوای هفتهنامهها و گاهنامههای موجود هم، بیشتر اخبار سفارشی و تکراریِ تولیدی دستگاههای عمومی است که رسانه محلی در بهترین شرایط در این فرآیند بهعنوان ابزار انتقال نگاه فرمالیستی اداری به جامعه عمل میکند تا بتواند از رهآورد این بدترین شکل از انتشار پیام، هزینههای نشریه را به فجیعترین شکل ممکن تأمین کند.
بحران مشروعیت رسانههای مکتوب و جایگزینی فضای مجازی بهجای مطبوعات در ایران و بهتبع آن در استان کُردستان در حالی رُخ نموده که میدانیم رسانههای مجازی پیشاپیش محصول مغرب زمین بوده و در این جغرافیا برای دنیا خلقشدهاند، ولی هنوز که هنوز است مطبوعات در مغرب زمین به دلیل سرمایه و اعتنا و اعتبار و ارزش پیامهای تولیدیشان، نزد جامعهی مخاطب، محل اعتماد بیشتر مردم، گروههای مرجع و حکومتاند و فضای مجازی نتوانسته آنها را از صحنه بدر کند.
شرایط اکنون مطبوعات در ایران، دقیقاً بدان مفهوم است که رسانههای مکتوب چه محلی و چه ملیاش، به لحاظ مشروعیت نزد مخاطب در بحرانیترین شرایط تاریخ نشریه نگاری است و بهزعم من، تیراژ شرمآور کنونی مطبوعات مگر برای استفادهی تاریخی و حفظ لاشه نشریات در آرشیو کتابخانهای باشد که شاید روزی روزگاری بهکار محققی آید؛ اگرنه قابلگفتن نیست.
از نگاه من، رسانههای مکتوب به چالشیترین بزنگاه تاریخی رسیدهاند. چپ و راست، روشنفکر و مذهبی و فرهنگی و اجتماعی و دولتی و خصوصی ندارد. از هر طیف و طبقه و قشر و گروهی باشی و برای هر که بنویسی؛ از هر هنری برخوردار باشی و به هر شکلی صفحات نشریه را بیارایید، برمدار صفر درجه میگردی و نمیتوانید مطبوعهات را در دست مخاطب ببینید؛ و این یعنی مرگ رسانه!
با این حال، در این وضعیت نابسامان و ناپیدا، من همچنان از مدافعان سرسخت انتشار نشریات محلیام و معتقدم درست است که نشریات با بحران مشروعیت و مخاطب و خواننده مواجهاند و اگر نشریهای هم حضور فیزیکی دارد به لطف روابط و دوپینگ آگهی یک شرکت دولتی و یا رپرتاژ ملالآور یک دستگاه، و چاپ نشریه از محل آگهیهای قانونی دستگاههای دولتی یا در بهترین شرایط، همت فردی است تا صرفاً زینتبخش دکههای فروش مطبوعات باشند، ولی در این حیرانی و برهوتی روزنامه-نویسی ما، هنوز جامعهی مدرن بشری از رسانهی مکتوب بهرهی مناسب میبرد و ما نیز باید درک تاریخی درستی از این مسئله داشته باشیم. نشریات محلی دستکم حامل و حاوی و آرشیو بخشی از رویدادهای امروز برای فردا و فرداها و نسلهای بعدیاند و علیالاصول رسانههای مجازی، کارشان آنی، سطحی، کوتاه، غیر تحلیلی و روزمره است و با حذف مطبوعات، بخش اساسی از روایت امروز جامعه برای آینده دچار خدشه بنیادین میشود. بر پایه این استدلال است باید سرمایه اجتماعی نشریات محلی با خروج از شکل فرمالیستی و آگهینامه اداری و ادارهی خانوادگی و محفلی مسئولانه احیا شوند؛ بمانند و خوانده شوند و آرشیو گردند.