در دنياي امروز که ارزشها رفته رفته در زير غباري از فراموشي فرو ميروند و ظواهر فريبنده دنيا و تمنيات رو به زوال اين جهان در صدر جدول قرار مي گيرد، ترويج فرهنگ ايثار و شهادت و زنده نگهداشتن ياد و خاطر شهدا بهترين راهي است که ميتواند از انحراف جامعه و اضمحلال معنويتها جلوگيري کند.
در اين ميان رسالت همه آناني که به حفظ ارزشها و پاسداري از معنويتها ميانديشند آن است که به هر وسيله ممکن فرهنگ شهادت را که فرهنگ ارزشهاست، پاسداري و هدفي را که شهدا دنبال ميکردند به سرمنزل مقصود برسانند.
شهيد مريم امينپور در سال 1323هجري شمسي در دامان خانواده متدين و نسبتاً کم جمعيت در روستاي دولت قلعه از توابع شهرستان سقز ديده به جهان گشود و به برکت وجودش، کاشانه محقر پدري را روشنايي و طراوت بخشيد.
شهيده امينپور زني مهربان با عاطفه و متواضع بود و با بريدن تعلق از ظواهر فريبنده دنيايي و پيوستن به معنويات رهاننده فرجام زندگي خود را شهادت قرار داد.
بدليل نبود امکانات، فقر و محروميت از بهره تحصيلات محروم ماند و پس از چندي با مردي متدين ازدواج کرد.
شهيده مريم امينپور از خيل شهيداني است که مظلومانه به دست پليد جيرهخواران استعمار شربت گواراي شهادت را نوشيد و در سال 1363 در روستاي ايرانخواه از توابع شهرستان سقز شهيد شدند.
فرزند شهيد
در فاصله سالهاي 60 تا 61 بود، که پدرم همراه دو تن از عموهايم توسط گروهکها با اين بهانه که به جمهوري اسلامي کمک ميکنند به اسارت درآمده بودند، ناامني در روستا به خاطر رفت آمد گروهکها به اوج خود رسيده بود به همين دليل مجبور شديم به شهرستان سقز نقل مکان کنيم.
قبل از شهيد شدن مادرم، پدرم همراه دو نفر از عموهايم در اسارت گروهکي بودند که پدر و يکي از عموهايم توانستند از زندان فرار کنند.
عموي ديگرم توسط ضدانقلاب اعدام شده بود، يکي از داييهايم در آن زمان جزو فرماندهان سپاه سقز بود و همين دلايل خوبي براي مخالفت شديد گروهکها با خانواده ما بود.
ما در آن زمان در شهر سقز ساکن بوديم و خانواده مادرم در روستايي به نام دولت قلعه ساکن بودند.
سال 63 بود که گروهکها ضد انقلاب به روستايي که محل زندگي پدر و مادربزرگم بود کرده و با نيروهاي سپاه درگير شده بودند در اين درگيري چند نفر از گروهکهاي کشته ميشوند و آنها خانواده ما را عامل اين کار ميدانستند.
پدر و عمويم چند روزي بود که از دست ضدانقلاب آزاد شده بودند و مادرم تصميم گرفت براي ديدن پدرش به روستاي ايرانخواه برود.
موضوع را با من در ميان گذاشت ولي من مخالفت کردم و به مادرم گفتم: منطقه امن نيست در فرصت ديگري برويد، اما قبول نکرد و همراه خواهر کوچکم و برادر شيرخوارم راهي منزل پدربزرگم شدند.
ضدانقلاب که خانه پدربزرگم را زير نظر گرفته بودند به محض ورود مادرم به خانه پدربزرگ، آنها منزل را محاصره کرده و بعد از شکنجه پدربزرگ و مادربزرگ، پدربزرگم را در يکي از اتاقها به آرپيچي ميبندند، مادرم با دو طفل کوچک خواسته بود از خانه فرار کند که گروهکها او را دستگير ميکنند.
در همان هنگام افراد ضدانقلاب مردم روستا را جمع ميکنند و جلوي چشم آنها برادرم را که دو سال تمام نکرده بود از آغوش مادر گرفته و وي را تيرباران ميکنند.
خواهر بيچارهام که در آن زمان سن و سالي نداشت در لحظه شهادت مادرم حضور داشت و ماجرا را به صورت کامل از نزديک ديده بود. بعد از آمدن به شهر سقز در خانهاي اجارهاي مانديم.
شهادت مادرم و شکنجه و آزاري که پدر به هنگام اسارت به دست گروهکها کشيده بود موجب شد پدرم دچار ناراحتي قلبي و روحي شود تا جاي که اصلا قادر به نگهداري از ما نبود.
نحوه شهادت شهيده امينپور از زبان دخترش
گروهکها از رفتن مادرم به روستا مطلع شده و به تعقيب ايشان ميروند و خانه پدربزرگم را محاصره ميکنند.
پدر بزرگم داخل اتاق بود ضدانقلاب بيرحمانه خانه را به گلوله آر پيچي بسته بودند و پدربزرگم قطعه قطعه شده بود. مادرم را دستگير کرده و همراه دو طفل کوچکش از خانه بيرون آورده بودند.
اهالي روستا براي نجات مادرم تلاش زيادي کرده بودند. ميدانستم که تلاشهاي مردم هيچ تغييري در سرنوشت مادرم ندارد و شهادتش به دست عوامل ضدانقلاب حتمي است.
لحظهاي که عوامل ضد انقلاب ميخواستند مادرم را اعدام کنند برادر شير خوارم را از او گرفتم.
اشک در چشمانم حلقه بسته بود، برادرم را به سينه چسبانده بودم، يکي از افراد مسلح گروهکها به رفيقش اشاره کرد و گفت اين دختر را هم بکشيد.
بدنم ميلرزيد براي يک لحظه جملهاي که بر مغزم نقش بسته بود بر زبان راندم" من که دختر اين زن نيستم" خودم هم نميدانم اين موضوع چگونه به من الهام شد، اما همين يک جمله کافي بود که رهايم کنند.
سن و سالي نداشتم ولي در حالي که برادر شيرخوارم را در بغل داشتم سختترين و زجرآورترين صحنههاي زندگيم را ديدم، ضدانقلاب مادرم را تيرباران کردند و پيکر خونينش را بر زمين رها کرده و رفتند.
http://www.Kurd-Online.ir/fa/News/308/شهيده-امينپور-نماد-ايستادگي-زنان-کرد-در-برابر-ضدانقلاب-بود