عصر کرد
یک روز با بیماران اوتیسم در قروه؛
اوتیسم؛ بیماری تسخیر شده در ذهن/اختلال ارتباطی دردآور است
شنبه 18 فروردین 1397 - 10:04:33 AM
مهر
کرد آنلاین - قروه- اختلالی پنهان در برقراری ارتباط با دیگران دردی است به نام «اوتیسم» که با در خودماندگی و تسخیر ذهن همراه بوده و نهال های جوانی را به پژمردگی می کشاند.

 باد می وزد و نسیمی بهاری بر صورت عابران می پاشد. ایستاده ای سر کوچه ای بن بست. نشانی آن سوی کوچه است. انتهای یکی از همین بن بست ها در خیابان های پر از ماشین های تک سرنشین. خانه آن سوی همین بن بست است. شمرده شمرده هم که قدم برداری تا چند لحظه دیگر خود را روبروی پلاکی رنگ و رو رفته می بینی. ایستاده و خیره به خانه ای با نمایی سیمانی. اینجا دری باز است و دری دیگر بسته. یک روز خنک بهاری با وزش باد و ریزش ریز ریز نور آفتاب همراه می شوی برای درک دنیای فراموش شدگان و تسخیر شدگان ذهن، کسانی که ناخواسته در جنگ با تقدیر هستند.
با عبور از در باز، زنگ در بسته را به صدا در می آوری. یکی می آید و چهره محوی از خود بر شیشه بر جا می گذارد. دستی نزدیکتر می شود و کلیدی در قفل در می چرخاند. در باز می شود. زنی با بالا رفتن از پله ها برای ورود دعوتت می کند. پله هایی که بالای آن «سعید» با نگاه رنجور و متعجبی کلاف پیچیده ای را در ذهن می ریسد. زن راهنمایی می کند. هنگامه ورود دختربچه ای در کنار پدرش با لبخند خوش آمد می گوید. با کمی پرس و جو «سعید» را دراز کشیده در آشپزخانه می یابی، پسری که 16 سال دارد و تنها در سکوت لب می جنباند و نمی شنوی چه می گوید. می نشیند و یک ریز جمله ای را با خود تکرار می کند.
«سعید» بیمار اوتسیم در سطح شدید است. او قادر به تکلم صحیح و برقراری ارتباط با دیگران نیست و به گفته مادرش تنها با دارو آرام می گیرد. ناخودآگاه نگاهت در نگاه او میخ می شود. چشمانش پر از علامت سؤال است هرچند نمی تواند درست ببیند و کنترل رفتار داشته باشد اما غمگینی چهره اش حکایتی بس طولانی دارد ! حسی مثل حس یک غریبه برایش داری و نگاهش غریبه بودنت را به رخ می کشد.
مگر در این دنیا شخصی پیدا می شود که برای یک لحظه هم در طول عمر خود غریبه نبوده باشد! حال، اینجا مگر می توان آشنای او بود و برایش نقش آشنایی را بازی کرد؟ چیزی از درد او که کم نمی کند. بگذار همان طور برایش غریبه بمانی و تنها کمی از سهم غریبگی خود را با هم قسمت کنید. برای او که سالهاست چیزی از دنیای بیرون نمی داند، برای تو که از دنیای بیرون پنجره ها آمده ای و تا پیش از این خبر نداشتی کسانی هستند که امروز در ذهن خود درگیرند و با اختلال در رفتار روبرو هستند.
دستهایش نشان می دهد که این نوع بیماری چه می کند!؟ «سعید» از بس دستانش را به زیر دندانهایش فشار داده، باد کرده و قرمز شده اند. مادرش با استرس از نگرانی آینده پسرش می گوید. از اینکه هیچ سرگرمی در این شهر و یا هیچ مرکزی برای نگهداری و درمان این بیماران وجود ندارد.
پدر «سعید» اما چیزی نمی گوید و آرام به پسرش نگاه می کند و از همین نگاه غمگین و تأسف بار می توانی بفهمی چه طوفانی در درون دارد. کارگر است و از اینکه نمی تواند از درد فرزندش بکاهد خواب راحت ندارد.
آرام به دست دارو
این بار خانه کوچک تر می شود. بیمار هم کوچک تر است. آرام تر هم هست البته به دست دارو. با تردید نگاهی می کند و سر به زیر انگشتان خود را می شمارد. بر حسب اتفاق باز هم بیمار «سعید» نام دارد. اما این بار «سعید» کوچک جدای از بیماری درد تنهایی را هم با خود یدک می کشد. البته درد که نه، دردها.
«سعید» کوچک با مادربزرگش زندگی می کند و از کودکی بعد از مرگ پدر و رفتن مادر ریشه زندگی اش را به مادربزرگ پیوند می زند.
مادربزرگ «سعید» کوچک از فضای نامناسب خانه برای نوه بیمار خود می گوید. از مستأجری و نداشتن هزینه اجاره. از اینکه گاهی اوقات خسته می شود اما هرگز خدا را فراموش نمی کند و باز هم در برابر تکانه های درونی او استقامت می کند. «سعید» زیر کرسی می نشیند، دوربین عکاسی را با چشمان خود زیر رو می کند. اجازه عکس گرفتن نمی دهد شاید می داند درست نیست. با ذهن پر از سؤال خود رفتنت را نگاه می کند و اینجا باز هم حس غریبه بودنت نمایان می شود.
فضاسازی برای پشتک زدن
پدری با موهای سفید نشسته و به بیرون پنجره خیره شده است. خانه این بار بزرگ است و تا دلت بخواهد جادار. «مرتضی» دیگر بیمار اوتیسمی است که این بار عجیب درگیرت می کند آن هم با پشتک زدن های مداوم. نمی دانی چه بگویی. اصلاً می توانی حرف بزنی؟ حرف زدن کاری را درست می کند!؟
پدر «مرتضی» با موهای سفیدش از بس نظاره گر نا آرامیهای فرزندش بوده به عمق سکوت دست یافته و در درون خود طوفانی دارد که اگر سرریز کند عاقبت را معلوم نیست چه می شود.
پدر خانه را بازسازی و بزرگ کرده تا فرزندش بتواند راحت تر غوغای درونش را خالی کند. می گوید اگر اثر داروهایش تمام شود تنها کارش همین پشتک زدن است و نمی توانیم جلودارش باشیم و باید صبر کنیم تا خودش آرام گیرد.
اینجا شاید غریبه بودنت به چشم بیمار نیاید چرا که زمان آرام شدنش هنوز نرسیده است. زیر و رو شدن «مرتضی» به انگاره ای می ماند که باید به چرخش عجیب این روزگار، خیره نگاه کرد!
اختلال پنهان
«اوتیسم»؛ نوعی اختلال رشدی است که با رفتارهای ارتباطی، کلامی غیرطبیعی مشخص می‌شود. علائم این اختلال تا پیش از سه سالگی بروز می‌کند و علت اصلی آن ناشناخته ‌است. این اختلال در پسران شایع‌تر از دختران است. روانشناس توانبخشی بهزیستی قروه ضمن گفتن این مطلب در گفت و گو با خبرنگار مهر از تأثیر این اختلال بر رشد طبیعی مغز در حیطه تعاملات اجتماعی و مهارت‌های ارتباطی می گوید. «کودکان و بزرگسالان مبتلا به اوتیسم، در ارتباطات کلامی و غیرکلامی، تعاملات اجتماعی و فعالیت‌های مربوط به بازی، مشکل دارند. این اختلال، ارتباط با دیگران و دنیای خارج را برای آنان دشوار می ‌سازد و در بعضی موارد رفتارهای خود آزارانه و پرخاشگری نیز دیده می ‌شود».

به گفته «سجاد عبدالملکی» در این افراد حرکات تکراری (دست زدن، پریدن) پاسخ‌های غیرمعمول به افراد، دل‌بستگی به اشیاء و یا مقاومت در مقابل تغییر بسیار دیده می‌شود و ممکن است در حواس پنجگانه حساسیت‌های غیر معمول دیده شود و در واقع هسته مرکزی اختلال در اوتیسم، اختلال در ارتباط است.
وی سن تشخیص برای درمان به موقع را 2 تا 5 سالگی دانست و بر معرفی هرچه بهتر این بیماری برای شناخت بیشتر آن تأکید کرد.
این کارشناس روانشناسی از غربالگری و شناسایی 10 نفر در سطح آسیب شدید به بیماری اوتیسم در قروه خبر داد و این تعداد را شامل گروه های سنی مختلف از 3 تا 29 سال دانست.
بن بستی بی انتها
سخت است دیدن انسان ها در این وضعیت. آن هم نوجوانان و کودکانی که باید به تبادل اطلاعات و خلاقیت با هم سن و سالان خویش بپردازند و در مدرسه برای آینده خود برنامه ریزی کنند.
به این بیماران خیره می شوی. خیالت اما درگیر موضوعی گنگ است که نمیدانی چیست! با تمام سؤال های درونی ات راهی می شوی و سه انسان را با اسم بیماری «اوتیسم» که نوعی در خودماندگی و اختلال در ارتباط است را تنها می گذاری با این امید که به واکاوی راهی برای درمان این بیماری دست یابی.
یک بار دیگر نشانی آن خانه را در کوچه بن بست با خود مرور می کنی. از خانه این بیماران در کوچه بن بست تا رسیدن به خیابانی که جهان دیگر را نمایندگی می کند راه دوری نیست. میان خیابان بیماران فراموش شده اوتیسمی تا مردمان عادی تنها چند قدم فاصله است. باد می آید، نسیم بهاری صورت ها را نوازش می کند. کمی سر بالایی، کمی پیاده روی، کمی از این طرف و کمی از آن طرف. یک جای این شهر، هر جای این شهر که باشد، هر جای هر کوچه و خیابانی که باشد، در یکی از ساختمان های روبرو، در همسایگی همدیگر، شاید کودکانی دچار اختلال می شوند. از خانه های اوتیسم که دور می شوی وزش باد تندتر شده است. از کوچه بن بست فاصله گرفته ای و در شهر تب زده، خیابان های شلوغ را بی هیچ هدفی طی می کنی و در این فکری که به راستی هیچ کوچه بن بستی به انتهای جهان راه ندارد.

http://www.Kurd-Online.ir/fa/News/20297/اوتیسم؛-بیماری-تسخیر-شده-در-ذهن-اختلال-ارتباطی-دردآور-است
بستن   چاپ