بزرگنمايي:
دنيا داغدار مردي است که دايره نبوت در امتداد ديدگانش راه گشود و نقطه پاياني شد بر سطر پيامبري و نقش نگين خاتميت را بر رسالتي بزرگ نشاند.
بزرگي که در انتظاري نااميدانه، ساحلنشينان دنيا را به سمت کشتي نجات آخرت رهنمون شد تا بشريت در فراسوي جهلي مبهم، سرگردان نماند و در اين رسالت، زخم جانها را مرهمي از جنس معرفت نهاد و روان آدمي را به سوي روشنايي هدايت کرد.
او که در عروجش از خاک تا افلاک، ملکالموت هم ياراي پس گرفتن امانتش را نداشت، با داغي بزرگ امت خود را ترک ميکند و همه فکر و ذکرش امتي است که در يک صف واحده به هم پيوسته بودند و قبلهشان، کتابشان و خدايشان يکي بود و اينک در دلواپسيهاي فرداي امتش، نگراني در دل درياييش موج ميزند.
دل دريايي رسول خدا(ص) قصد پرواز از قفس تن دارد، پدر امتي متحد آهنگ رجعت از خاک نموده است، دل عاشقان به درد آمده است و در اين ميان، آل عبا(ع) چه حالي دارند.
بيتابي امابيها(س)، جنسي ديگر دارد، هم جنسش به دختري ميخورد که تاب دوري از پدر ندارد و هم جنس مادري که فرزندش در آستانه راهي به سوي خداست.
و اينجاست که اسوه اخلاق زبان ميگشايد و به عزيزترين دردانهاش ميفرمايد: فاطمه عزيزم، فاطمه دلبندم، فاطمه اى گوهر پارسايى و شکيبايى، فاطمه اى محبوبه حضرت داور، فاطمه اى جان و جانان پيامبر و اى کفو بىکفو حيدر غصه به خود راه مده که تو اولين کسى هستى که به ديدار من ميشتابى.
فاطمه جان، گريه اين نور چشمان عزيزم حسن و حسين را آرام کن که بيش از اين طاقت شنيدن اين گريهها را ندارم.
و به يک باره اشکها در هم گره ميخورد و آخرين نفس از سينه مبارک حضرت رسول(ص)، بر ميآيد و ديگر بازگشتي براي اين نفس نيست.
زيارتي از جنس نور
اگرچه برف ميباريد و هوا سرد بود، اما باز هم حال و هواي ديگري داشتند، دستها بر سينه فرود ميآمد و با هر فرود دست، اشکي زلال بر گونه مينشست، اشکي که يادآور تنهايي دخت پيامبر در حجره کوچه خانهشان بود، آن دم که پدر در گوشش نجوا ميکرد: جان پدر غصه مخور...
امروز در قروه، دلدادگان مکتب اسلام در سوگ بزرگترين فرستاده الهي و سبط اکبرش امام حسن مجتبي(ع) با داغي بزرگ به زيارتي رفتند که اگر چه فرسنگها فاصله داشت با مرقد مطهر نبي اکرم، اما دلها از اين فاصله دور مرقد سبز نبوي ميگشت و با هر گردش شاهدي ميشد بر اينکه: وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداًعَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَنَّهُ سَيِّدُ الأَوَّلينَ وَالأخِرينَ وَ اَنَّهُ سَيَّدُ الأنبِياءِوَالْمُرْسَلينَ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ وَعَلياَهْلِ بَيْتِهِ الأَئمَّهِ الطَّيَّبينَ.
چشمها پر از اشک بود و دلها پر از نوا، نوايي از جنس نالههاي فاطمي تا آن هنگام که در کنار بستر پدر، لبهاي مبارکش به تبسم نشست و رازي شد سر به مهر ميان فاطمه و پدرش که تنها دلي از جنس نور ميتوانست، معنا و حقيقت باطني آن تبسم را دريابد.
اَلْسَّلامُ عَلَيْکَ يا حُجَّةَ اللهِ عَلَي الأَوَّلينَ وَ الأخِرينَ وَ السّابِقَ اِلي طاعَةِرَبِّ الْعالَمينَ وَ الْمُهَيْمِنَ عَلي رُسُلِهِ وَ الْخاتَمَ لأنبِيآئِهِ وَ الشّاهِدَعَلي خَلْقِهِ وَ الشَّفيعَ اِلَيْهِ وَ الْمَکينَ لَديْهِ وَالْمَطاعَ في مَلَکُوتِهِ
اين سلامها جنس ديگري دارند، جنسي از نوع دلدادگي عاشق و معشوق که نه، جنسي به زلالي همان کلام وحي که آخرين فرستاده الهي با آن سخن گفت؛ امروز آمدهايم تا در زيارتي از جنس نور با رسول مهربانيها نجوا کنيم که: حمد خدا را که ما را به وسيله تو از هلاکت رهاند و رهبريمان نمود به تو از گمراهي و روشن کرد ما را بهوسيله تو از تاريکي، پس خدايت جزا دهد يا رسولالله، از مبعوثي بهترين آنچه پاداش دهد پيغمبري را از امتش و رسولي را از کساني که فرستاده شده بدانها.
پدرم قربانت و مادرم اي رسول خدا زيارت کردم عارف به حقت مقربه فضلت بينا به گمراهي هر کس که با تو مخالف باشد و مخالف باشد با خاندانت.
پدر و مادرم به فدايت اي رسول خدا...
نگاه در دستهاي به سينهاي گره ميخورد که به احترام رسول مهربانيها قصد جدا شدن ندارد، که دستها به نشانه زيارت بر سينه است، دانههاي سپيد برف هم آرام آرام خود را به جمع زائرين حضرت رسول(ص) ميرسانند تا در صحن چشمهاي باراني زيارت کنندگان، نام مقدس برگزيده خدا را طواف ميکنند...
مگر عزيزتر از پدر و مادر هم داريم؟ آنها به فدايتان يا رسول الله(ص)..
امروز اينجا مدينه بود و مردمش شايد از جنس مردم مدينه نبودند، اما زماني بنيانگذار انقلاب اسلامي آنان را برتر از امت اسلام در عصر پيامبر دانسته بود، اينجا دل همه رو به سوي مدينه النبي بود و سرشار از زيارتي که اگرچه از فرسنگها دور قرائت ميشد، اما سنگيني غمي همراه با نواي زيارتنامه، آنها را از دل ميداني به نام اتحاد، ميبرد تا پشت درب نيمه سوختهاي که حرمت ياس نبوي در نخستين ساعات عروج پدر، شکست و سينهاش مالامال از درد فراقي شد که با شکسته شدن پهلويش، روزهاي سر کردن بدون پدر برايش معنا و مفهومي تازه گرفت.
صَلَّياللهُ عَلَيْکَ وَ عَلي اَهْلِ بَيْتِکَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ کَمآ اَنْتُمْ اَهْلُهُ... به اينجا که ميرسيم، دلها از گنبد سبز نبوي به سمت قبرستان بقيع پر ميکشد، آنجا که سبط نبي در کنار سه تن ديگر از ائمه شريف آرام گرفته است.
اي بدر تمام ماه خدا، تو تنهاترين فرزند رمضاني و آسمان، در پيشگاه کرم و بخشش تو، با اين همه ابرهاي باراني، گمشده اي غريب بيش نيست.
اگرچه صحن و سرايي نداري تا به آب ديدگان، آن را جلا بخشيم اما دل همه دلدادگانت صحني براي وجود متبرک توست که نه از زهر همسر که از داغ افتادن مادر در کوچه پس کوچههاي مدينه، تنت داغدار و بيمار شد ....